من
نگویم که مرا
از قفس آزاد کنید
|
|
قفسم
برده به باغی
و دلم شاد کنید
|
فصل
گل می گذرد هم نفسان
بهر خدا
|
|
بنشینید
به باغی و مرا
یاد
کنید
|
عندلیبان! گل
سوری به چمن
کرد ورود
|
|
بهر
شاباش قدومش
همه فریاد کنید
|
یاد
از این مرغ
گرفتار کنید
ای مرغان
|
|
چون
تماشای گل و
لاله و شمشاد کنید
|
هرکه
دارد ز شما
مرغ اسیری به
قفس
|
|
برده در
باغ و به یاد
منش آزاد کنید
|
آشیان
من بیچاره
اگر سوخت چه
باک
|
|
فکر ویران
شدن خانهٔ صیاد کنید
|
شمع
اگر کشته شد
از باد مدارید
عجب
|
|
یاد
پروانهٔ هستی
شده برباد کنید
|
بیستون
بر سر راه است
مباد از شیرین
|
|
خبری
گفته و غمگین
دل فرهاد کنید
|
جور
و بیداد کند
عمر جوانان
کوتاه
|
|
ای
بزرگان وطن
بهر خدا داد
کنید
|
گر
شد از جور شما
خانهٔ موری ویران
|
|
خانهٔ خویش
محالست که
آباد کنید
|
کنج
ویرانهٔ
زندان شد اگر
سهم بهار
|
|
شکر آزادی
و آن گنج خدا
داد کنید
|